تصویر هدر بخش پست‌ها

𝐃𝐚𝐫𝐤 𝐰𝐞𝐛𝐥𝐨𝐠

اینجا وبلاگه دارکه چون زندگی دارکه پس دارک باشید

عشق حقیقی پارت ۱۸

عشق حقیقی پارت ۱۸

| 𝐅𝐚𝐢𝐥𝐞𝐝 𝐛𝐨𝐲

بلخره بعد از مدت ها آمدم با پارته جدید پس برید ادامه مطلب 

 

 

آدرس رو از آلیا گرفتم و ازش خداحافظی کردمو رفتم خونه 

از زبون آلیا 

آدرس رو به مرینت دادم و رفتم خونه امشب قرار بود که مرینتو آدرین رو تو میدان گالانت شمالی تنها بزاریم تا باهم تنها باشنو بتونن راحت حرفاشونو بهم دیگه بزنن ولی نه آدرین میدونه نه مرینت هیچ کدومشون از نقشه ی من خبر نداشتن و به نینو گفته بودم که به چند نفر بگه که اونجا رو خیلی رمانتیک تزئین کنن تا آدرینو مرینت راحت تر باشن پس به نینو زنگ زدم آلیا : سلام نینو   نینو : سلام آلیا چخبر .آلیا : خوبم نینو میگم همه چیز امادس مشکلی چیزی نیست نینو : نه مشکلی نیست همه چیز آماده ی امادس آلیا : خوبه پس برو با آدرین هماهنگ کن که بیاد به میدان گالانت شمالی یه بهونه ی بیار که رد نکنه  ( این یکی از مکان هایه پاریسه تو اینترنت سرچ کنید براتون میاره )  نینو : باشه بهش میگم ببینم مرینت اوکیه .آلیا : آره مرینت اوکیه .نینو: خیلی خوب پس من برم به آدرین بگم کاری نداری .آلیا : نه خداحافظ .نینو : خداحافظ .گوشیو قطع کردمو یزره خسته بودم پس رفتم خوابیدم

از زبون آدرین 

از دانشگاه بیرون اومدم رفتم خونه لباسامو عوض کردمو نشستم رو کاناپه و دراز کشیدم و یه نفس عمیق کشیدمو با آرامش دادم بیرون و چشمامو بستم که گوشیم زنگ خورد بلند شدم گوشیمو برداشتمو  به صفحه ی گوشیم نگاه کردم دیدم نینوعه جواب دادم آدرین : سلام نینو چخبر چیکار میکنی.  نینو : خوبم ممنون نشستم دارم با تو حرف میزنم. خندیدمو گفتم :  خوبه.  خوب برا چی زنگ زدی. نینو : خوب میدونی راستش امشب ساعت ۹ میخوایم بریم بیرون یزره بگردیم فکر کنم بعد از این همه استرسو اظطراب یزره تفریح خوب باشه. گفتم: راستش میدونی نینو خستم حوصله ندارم میشه بزاریش برا یه روزه دیگه . نینو : نه نمیشه خودت میدونی که من تا نگی میام ولکنت نیستم پس به نفعه خودتو که همین الان جوابه مثبت بدی بعدشم تا شب کلی وقت هست تا اونموقع استراحت کن بعدش بیا . گفتم : باشه تو که ول کنمون نیستی پس امشب میبینمت خداحافظ. نینو : حالا شدی پسره خوب خداحافظ. گوشیو قطع کردمو  دوباره دراز کشیدمو چشمام بستم و خوابیدم 

از زبون مرینت 

رو کاناپه نشسته بودمو حوصلم سر رفته بود پس تلویزیون رو روشن کردم و کانال هارو هی عوض میکردم که بلخره با یه فیلم مواجه شدم اوله فیلم بود و بنظر جالب میومد پس نگاش کردم 

چند ساعت بعد 

فیلمه تموم شد خیلی قشنگ بود و البته احساسی بود بخاطرش گریه کردم پسره خیلی خوشتیپ بود و جونشو بخاطره دختره فدا کرد واقعا ارزشه دیدنو داشت اشک های رویه صورتمو پاک کردمو به ساعت نگاه کردم ساعت ۷ شب بود باورم نمیشد یعنی اینهمه مدت من داشتم فیلم میدیدم یهو یادم افتاد که امشب با آلیا قرار دارم پس سریع پاشدمو رفتم یه دوش پنج دقیقه ی گرفتم و لباس پوشیدمو یه آرایشه ملایم هم کردم به ساعت نگاه کردم دیدم هشته پس سریع کفش هامو پوشیدمو و از خونه اومدم بیرون آدرسی که آلیا بهم داده بود یزره دور بود پس یه یک ساعتی طول کشید تا برسم وقتی رسیدم با یه منزره ی بشدت زیبا مواجه شدم رو نرده ها پره شمع بود رو زمین گل های لاله ی قرمز بود و یه موسیقیه خیلی آروم و رمانتیک داشت پخش می‌شد که یکی دستشو گذاشت رو شونم برگشتمو نگاش کردم دیدم...........

 

خب این پارت هم تموم شد امیدوارم خوشتون اومده باشه اگه پارت بعد رو میخواین ۸ لایک ۱۵ کامنت تا پارت بعد خدانگهدار