تصویر هدر بخش پست‌ها

𝐃𝐚𝐫𝐤 𝐰𝐞𝐛𝐥𝐨𝐠

اینجا وبلاگه دارکه چون زندگی دارکه پس دارک باشید

عشق حقیقی پارت ۱۹

عشق حقیقی پارت ۱۹

| 𝐅𝐚𝐢𝐥𝐞𝐝 𝐛𝐨𝐲

این چند وقته حوصله نداشتم بخاطره همین دیر پارت دادم برید ادامه مطلب 

 

 

حس کردم یکی دستشو گذاشت رو شونم برگشتمو نگاش کردم دیدم الیاعه ( چیه نکنه توقع داشتید آدرین باشه ) بهش سلام کردمو گفتم : آلیا اینجا چرا اینجوریه اصن چرا ما اومدیم همچین جای یه لبخنده شیطونی زدو گفت : بعدن میفهمی 😈 تا اومدم جوابشو بدم دیدم نینو با آدرین دارن میان هم تعجب کردم هم خوشحال بودم هم عصبانی البته بیشتر عصبانی بودم و فهمیدم همه ی اینا زیره سره الیاعه این فضای رمانتیک این آهنگه و آدرین !  با اخم به آلیا نگاه کردمو گفتم : من بعدن به حسابه تو میرسم و دیگه حرفی نزدم که آدرین منو دید انگار اونم تعجب کرده بود بهم نزدیک تر شد و گفت : اممم سلام مرینت ببینم تو اینجا چیکار میکنی من فکر کردم فقط نینو و آلیا هستن گفتم: خوب منم تعجب کردم که تو اینجای منم نمیدونستم  قراره تو هم بیای . آدرین: خوب بگذریم اتفاقن بودنه بهترین دوستم خیلی هم خوبه. گفتم : ممنون خوب الان چیکار کنیم که گفت : من نمیدونم بیا از آلیا و نینو بپرسیم . جفتمون با هم برگشتیم دیدیم آلیا و نینو نیستن .

از زبون آلیا 

مرینتو دیدم و رفتم دستمو گذاشتم رو شونش که برگشت و بهم گفت ( دیگه خودتون میدونید چی گفت) بعدش نینو و آدرین اومدن همه چیز داشت طبقه نقشه پیش می‌رفت که مرینت با اخم بهم گفت : من بعدن به حسابه تو میرسم میدونستم منظورش چیه و میدونستم که فهمیده نقشم چیه که آدرین به مرینت نزدیک شدو با هم مشغول حرف زدن شدن منم خیلی آروم به نینو گفتم بیا بریم تا این دوتا یزره با هم تنها باشن نینو سرشو تکون دادو از خیلی آروم بدونه اینکه متوجه بشن از اونجا اومدیم بیرون و رفتیم به سمته خونه هامون.

از زبون مرینت 

میدونستم که آلیا از قصد رفته که منو آدرین تنها بمونیم برگشتم سمته آدرین که متعجب بهم نگاه کرد و گفت : اممم چرا اینا نیستن گفتم : منم نمیدونم شاید کاری چیزی داشتن . آدرین : آخه مگه میشه خودشون مارو دعوت کردن حالا که اومدیم رفتن ؟. گفتم : خوب الان بنظرت چیکار کنیم . آدرین : نمیدونم بنظرت بهشون زنگ بزنیم؟. گفتم : وقتی مارو دعوت میکننو خودشون میرن حتما مشکلی یا کاری براشون پیش اومده که رفتن پس بنظرم نه بهشون زنگ نزنیم گفت : خیله خوب باشه پس بریم بشینیم .به دور اطرافمون نگاه کردیم یه نیمکت دیدم به آدرین گفتم بیا اونجا یه نیمکته باهم رفتیم نشستیم 

از زبون آدرین 

 با هم رفتیم نشستیم هیچ کدوممون یه کلمه هم حرف نمیزدیم با خودم گفتم تا کی میخوام این رازو تو دلم نگه دارم تا کی میخوام حسرته بغل کردنشو تو دلم نگه دارم تا کی میخوام حسرته بوسیدنشو تو دلم نگه دارم دیگه خسته شدم دیگه بسه دلمو به دریا میزنم یا قبول میکنه و قلبه من آروم میگره یا رد میکنه و قلبم نابود میشه یه نفس عمیق کشیدمو سکوت رو شکستمو گفتم مرینت بهم نگاه کردو گفت : بله . تو چشمایه قشنگش نگاه کردمو گفتم : راستش چند وقته که میخواستم یه چیزی بهت بگم چند بارم سعی کردم ولی نتونستم بگم راستش راستش راستش من من من با تمامه وجودم عا عا عاشقتمممممممممممم. چشماش گرد شدو با تعجب بهم نگاه می‌کرد ولی بعدش یه لبخنده خیلی قشنگ رو صورتش نشست و با لحنه خیلی مهربون گفت : اتفاقن منم خیلی وقته که میخواستم بهت بگم که منم از ته قلبم عاشقتمممممممم. قلبم شاد شد خیلی خوشحال بودم هیچ چیزی نمیتونست شادیمو توصیف کنه ناخودآگاه لبخند زدم بهش نزدیک تر شدم به طوری که میتونستم نفساشو رو صورتم حس کنم بهش گفتم : میدونی خیلی وقته که دلم میخواد یه چیزی رو امتحان کنم به لبش نگاه کردمو صورتمو آروم آروم نزدیکه صورتش کردمو چشمامو بستم که گرمیو نرمیه لباشو رو لبام حس کردم لباش طعم زندگی میداد طعمی که مدت ها بود که منتظرش بودم.

از زبون مرینت 

همینجوری نشسته بودیمو هیچ کدوممون یه کلمه هم حرف نمیزدیم که بعد از چند دقیقه آدرین گفت مرینت برگشتمو بهش گفتم : بله. تو چشمام نگاه کردو گفت : راستش چند وقته که میخواستم یه چیزی بهت بگم چند بارم سعی کردم ولی نتونستم بگم راستش راستش راستش من من من با تمامه وجودم عا عا عاشقتمممممممممممم. چشمام گرد شد تعجب کرده بودم یعنی اونم عاشقشه یعنی این حس یه طرفه نبود یعنی اینهمه مدت اونم عاشقم بود قلبم تند تند میزد خیلی خوشحال بودم قلبم شاد شده بود که لبخند زدمو با لحنه مهربونی گفتم : اتفاقن منم خیلی وقته که میخواستم بهت بگم که منم از ته قلبم عاشقتمممممممم. که از اون لبخند هایه تو دل بروش برام زد بهم نزدیک تر شد به طوری که نفساش رو حس میکردم که بهم گفت : چند وقته که میخواستم یه چیزی امتحان کنم که صورتشو بیشتر بهم نزدیک کردو چشماشو بست منم چشمامو بستم که لباشو رو لبام حس کردم دستمو بردم تو موهایه قشنگه طلایش و همراهیش کردم خیلی لباش نرم بود و حسه بی نظری به آدم میداد بعد از چند دقیقه از هم جدا شدیم چشمامونو باز کردیمو تو چشمایه همدیگه نگاه کردیم که آدرین خیلی آروم گفت : واو نمیدونستم انقدر خوشمزه  ان اگه میدونستم زود تر اینکارو میکردم که گفتم: منم اگه زودتر میدونستم تو هم دوستم داری زود تر این دوتا زیبا رو بهت هدیه میدادم که جفتمون زدیم زیره خنده دستم نوازش وار رویه سرش کشیدم که سرشو گذاشت رو پاهام فهمیدم که انگار خوشش اومده پس منم چیزی نگفتمو موهاش رو نوازش کردم موهاش خیلی نرم بودن و بویه خوبی میدادن ( هعییییییی کاش ما هم یه نفرو مثله این مرینت داشتیم که موهامونو هیچی ولش کن) بعد از چند دقیقه آدرین گفت:..............

 

 

خوب امیدوارم خوشتون اومده باشه ولم میکردی همینجوری داشتم مینوشتم خدای این پارت رو خیلی نوشتم ارزشه یه لایکو کامنت نداره راستی این پارت شرط نداره برايه اینکه بتونم راحت تا چند روز لم بدم پس تا پارت بعد خدانگهدار