![عشق حقیقی پارت ۲۱](https://uploadkon.ir/uploads/956d20_2320230711-130642-1331582760-ydc1-3u3.jpg)
عشق حقیقی پارت ۲۱
بعد از ۳ هفته بلخره گشادیو کنار گذاشتمو و پارت دادم پس برید ادامه مطلب 👺👺🤡🤡
فردا صبح
از خواب بیدار شدم دیشب بهترین شبه زندگیم بود ولی اون تماسه بی وقت هیچی ولش کن نمیخوام بهش فکر کنم از رو تخت بلند شدمو رفتم یه آبی به صورتم زدم بعدش رفتم قهوه ساز رو روشن کردم چند دقیقه طول میکشید تا آماده بشه بخاطره همین با خودم گفتم تا قهوه آماده میشه منم یزره تو گوشیم بچرخم تا گوشیمو روشن کردم دیدم مرینت زنگ زد هم تعجب کردم هم خوشحال شدم ولی بیشتر خوشحال شدم و یه لبخند رویه لبم نشست تلفونو جواب دادم که گفت : سلام عجقه زندگیه من خندم گرفتو گفتم : عجقه زندگیه من ؟؟😂 بعد از چند ثانیه گفت : چیه خوب چی بگم گفتم : هیچی هرجور میخوای صدام کن فقط از مدله سلام کردنت خندم گرفت. گفت: الان کجاش خنده دار بود گفتم : امممممممم نمیدونم دیدی یسری مواقع ادم به چیز های الکی میخنده منم یه لحظه اینجوری شدم همین گفت : خوب حالا مهم نیست میگم امروز بیکاری گفتم : آره چطور مگه بعدش گفت : خوببببب حوصلم سر رفته بود برايه همین با خودم گفتم بریم بیرون یزره بگردیم خندیدمو گفتم : آخه دختره خوب اصن بزار چشمات باز بشه بعد بگو حوصلم سر رفته الان اوله صبحه چجوری حوصلت سر رفته 😂😂 که با یه لحنه گوگولی مگولی گفت : خوب امروز زود بیدار شدم برایه همین الان دارم باهات حرف میزنم و حوصلمم سر رفتهههههههههههههه بازم خندم گرفت آخه چقد میتونه این دختر نازو شیرین باشه ( یه جوری میگی نازو شیرین انگار یه بچه پنج سالس / کاری نکن از چت هات با/ خیلی خب خیلی خب باشه / افرین حالا هم برو دارم با عشقم حرف میزنم / باشه 😒) گفتم : خیلی خوب خانوم کوچولو بزار من یه قهوه بخورم بعدش میام دنبالت بریم بیرون با ذوق گفت : آخ جونننننننننننن خیلی خوب باشه خیلی دوستت دارم خداحافظ گفتم : من بیشتر خداحافظ بعدش تلفونو قطع کردم که قهومم آماده شد یه لیوان اوردمو و گذاشتم تو جالیوانی بعدش شروع به ریختن کرد لیوان برداشتمو ر فتم نشستم آروم آروم قهومو خوردمو بعدش بلند شدم رفتم لباس پوشیدمو سویچه ماشینو برداشتمو راه افتاده سمته خونه ی مرینت تو راه یه دسته گلم براش گرفتم که وقتی دیدمش بدم بهش
از زبون مرینت
خیلی خوشحال شدم که قراره بریم بیرون رفتم تو اتاقمو دره کمدو باز کردم که ببینم چی باید بپوشم بعد از ده دقیقه بلخره یه لباسه مناسب پیدا کردم پوشیدمش که از اتاقم اومدم بیرون که مامانم گفت کجا ؟ گفتم : اممممممممم دارم با یکی از دوستام میرم بیرون گفت : حالا این دوستت کی هست که انقد بخاطرش خوشگل کردی خندیدمو گفتم بعدن میفهمی گفت باشه برو به سلامت گفتم ممنون مامان خداحافظ بعدش از خونه کفاشامو پام کردمو از خونه اومدم بیرون یزره از خونمون دور شدم که یوقت مامانم منو با آدرین نبینه که ماشین ادرینو دیدم براش دست تکون دادم ولی منو ندید گوشیمو از کیفم در اوردمو بهش زنگ زدم که جواب داد
مرینت : سلام آدرین من درست پشته سرتم
آدرین: سلام مرینت امممممممم آهان دیدمت اومدم
بعدش تلفونو قطع کردم که آدرین دور زدو اومد سمتم وقتی بهم رسید یه لباسه جذاب پوشیده بود ( اخره پارت لباسی که آدرین پوشیده بود رو میزارم) قلبم داشت تند تند میزد همینجوری به صورتم لباساش خیره شده بودم هر دختری ادرینو اینجوری ببینه مطمئنن عاشقش میشه همینجوری بهش زل زده بودم که گفت : میگم میخوای تا فردا اینجوری بهم نگاه کنی یا میخوای سوار شی بریم بگردیم گفتم : وا.....واو آخه انقد جذاب شدی که دلم میخواد بپرم محکم بغل کنمو ببوسمت که گفت : واقعا ؟ اگه اینطوریه بیا سوار ماشین شو یزره از اون لب های خوشگلو خوشمزت بخوریم 😋 سوار ماشین شدمو گفتم : حالا بل بل زبونی نکن که یه دسته گله خوشگله رز از صندلیه عقب برداشتو بهم دادو گفت : گل زیبا برايه بانوی زیبا خیلی خوشحال شدم یزره بوشون کردم خیلی خوش بو بودن ☺️ بهش گفتم : ممنون خیلی خوشگلن گفت : قابلی نداشت عجقم بهش گفتم : خوب حالا میخوایم کجا بریم گفت :..................
![](https://uploadkon.ir/uploads/018d20_231630474868-J6qI2.jpg)
لباسه آدرین 👆👆
خیلی خوب این پارت هم تموم شد اگه خوشتون اومد لایک کنید و کامنت بزارید این پارت هم شرط نداره بای